# خاطرات من در اسفند ماهي كه گذشت #
* 29 بهمن براي ضحي جشن تولد 3 سالگيش رو گرفته بودن.خانمها خونه خاله مهري و آقايون خونه خاله طاهره .هواي سرد و برف شديد در برگشت گزيبانگيرمون شد. از زيگذر حرم كه ميخواستيم بيام بالا ماشيني توي برفها گير كرده بود و بالا نميرفت كه با آقا رفتيم هلش داديم و رفت بالا ...
* ازدواج پسرخاله اميد با دختر رئيسش. ظاهرا از قبل با هم آشنايي داشته اند.شنبه 30بهمن ساعت14حرم و ساعت 16 محضر صاخب الزمان. خانمي چون دندونش رو جراحي كرده بود نتونست بره و من هم كه تنهايي جايي نميرم و ... بالاخره هيچكدومون نرفتيم.
* دو سه روزيه مهمون پدرخانم هستيم. تك برادرخانم رفته سربازي (يزد) ما هم براي اينكه پدر و مادرش احساس دلتنگي نكنند، عليرغم اينكه كلي كار و زندگي داشتيم تو خونه مون ولي كوچ كرديم خونه شون.
* پنج شنبه 5 اسفند مراسم كف خورون داشتيم. خاله طاهره با عروس جديد، دايي مهدي و باجناغش بودند.جواد آقاشون و ... من هم كه تنهايي بودم . كف درست كردند و خورديم و كلي خنده و شادي. حميد هم طبق معمول دلقك بازي درمي آورد....
* براي خانمي نوبت بيمارستان خاتم الانبياء گرفته بودمه كه بره براي چكاپ كلي. دكتر اولش گفته فشارچشم بالايي داري و آب سياه گلوكوم و... خلاصه كلي استرس و نگراني و ناراحتي كه به خانم منتقل كرده . بعد از كلي آزمايش و oct و ... ميگن كه نه اين آب سياه نيست و مشكل خاصي نداري. برو 3 ماه ديگه بيا دوباره معاينه بشي
* 11اسفند مادرخانم و ... به همراه خواهرزن و.. مهمون خونه ما شدند. سركار بودم كه خبر آمد ميخوان بيان. 2 ساعت زودتر رفتم و دو نوع ميوه گرفتم و رفتيم خونه. خانمي باز كلي سروصدا و دعوا كه دو نوع كمه برو خيار بگير كه سه نوع بشه... من هم گفتم نه.
يعني چي خرجهاي الكي. من دوست دارم كه مهمون مياد در حد عرف و معمول براش خرج كنم كه وقتي خونه شون ميرم اونها هم در حد عرف و معمولش برام خرج كنند. مهم ديدن و صله ارحامه نه اين چيزهاي الكي. بيخود نيست آدم ها سال به سال همديگر رو نمي بينند ...
* دست اين مهندس غروي درد نكنه. خدائيش مرد خوبيه. الهي خدا خيرش بده. خيلي به فكر ما فقير بيچاره هاست.هي ميگن كاشمري اينجوري و اونجوري. پدرخانم دارم كاشمري مسئول امور مالي دارم كاشمري هر دو تاشون هم ماااهند.